۱ خرداد، ۱۴۰۴
جستجو
این کادر جستجو را ببندید.
۱ خرداد، ۱۴۰۴

درباره‌ی من

معرّفی می‌کنم؛
بِه‌نامِ پازانی هستم.
شوربختانه کفایت نمی‌کند، باید بیشتر بگویم!
کمی حوصله کنید.

• جوانی هستم متولد دهه‌‌ی هفتاد. پیشه‌ی کنونی‌ام را دوست ندارم. دوران مدرسه، علاقه‌ای به نوشتن نداشتم. نمره‌ی املا‌ء خوب، انشاء ضعیف. نه‌‌ چندان ضعیف، از نوشتن و مسخره‌شدن می‌ترسیدم؛ پس نمی‌نوشتم تا نترسم. برای نمره‌گرفتن در انشاء یا از مادرم کمک می‌گرفتم یا از جایی کپّی می‌کردم. از همان کودکی روی واژه‌ها حسّاسیت داشتم، چه گفتاری چه نوشتاری. حالا حسّاس‌تر ام. جرئت نوشتن را فقط در املاء داشتم. در دوران دانش‌گاه به‌خاطر رشته‌ام، دوباره از نوشتن، مخصوصن با کی‌بُرد، خوشم آمد. رشته‌ام مهندسی کامپیوتر بود. از کُدزدن و کپّی‌برداری کُدها خوشم می‌آمد. آن‌‌جا دوام نیاوردم؛ پس از سه‌ترمِ ناامیدکننده اخراجِ آموزشی شدم و به خانه برگشتم. «دوران مشروطه‌» را برای خودم بازسازی کردم. چاره‌یی جز افسردگی نماند. آن سیزده‌سالْ تحصیل، بی‌شک کثافت‌ترین سال‌های زندگی‌ام بود. هیچ‌وقت دوستش نداشتم و هیچ‌وقت نمی‌توانستم در آن دوران بازگویش کنم؛ پس الآن می‌گویم. فکر نمی‌کردم از آن روزهای تاریک دوام بیاورم، امّا تا به‌حال که دوام آورده‌ام. مسیر سختی بوده تا به امروز و حرف‌های زیادی شنیده‌ام. چیزی که روزی مایه‌ی شرمساری بود و امروز به آن خو کرده‌ام. امّا گویا به مذاق دیگران خوش نیامده که مهم نیست. افسردگی آن سال‌ها هنوز هم با من است. نمی‌دانم چه شد که یک‌باره با نوشتن خو گرفتم. نه کلاسی رفتم، نه مشوّقی داشتم، نه کسی برای نوشته‌هایم اکلیل ریخت. در دوران کودکی رمان و کتاب‌های علمی و زندگی‌نامه‌ی بزرگان می‌خواندم. شاید تأثیر آن‌ها بوده که به نوشتن روی آوردم. از آن‌جا که در هیچ برهه‌ای از زندگی‌ عمیقن حس نکردم که شنیده می‌شوم، پس شروع به نوشتن کردم؛ برای خود و ابراز وجود، بی هیچ حامی و دوره‌ای. این‌روزها تنها شنونده‌ی خوب زندگی‌‌ام تراپیستم است. همیشه در زندگی‌ام اسیر و أبیرِ احساساتم بوده‌ام. از برکات افسردگی، همین آشنایی با کارکردهای احساسات بود که راه رهایی از بردگی احساسات را نشانم داد. ترجیح می‌دهم عقل و منطق‌ام بر احساس و قلبم بچربد. ترجیح‌ می‌دهم در دنیای امروز، مرزهای افراطی و سخت‌گیرانه‌ای داشته‌باشم تا بنده‌ی هیجاناتم نباشم. ساعت‌ها غورکردن در خودم را بر تجربه‌ی احساسات زودگذر با آدم‌ها ترجیح می‌دهم. تنهایی را به جمع‌های شلوغ و ناهم‌سو ترجیح می‌دهم، تجرّد را به روابط پاره‌وقت. معتقدم زندگی قشنگ، بامزّه، عادلانه نیست ولی دوست‌دارم زیستن را. دوست‌دارم روزی با اطمینان خود را «اِگْزیسْتانسیالیست» بنامم، فعلن زود است. از الگوهای تکراری و افکارِ کلیشه‌ای آباواجدادی شیاف‌‌شده به ذهن‌مان، متنفّرم. تنها استادم در زندگی، «خودِ زندگی» بوده و هست. اجتماعاتِ بالغانه و عمیق را به تنهایی ترجیح می‌دهم. روابط انسانی را بسیار مهم می‌دانم و معتقدم مهم‌ترین چیزی‌ست که انسان می‌تواند تجربه کند. ادبیات، فلسفه، روان‌‌شناسی، محتوا و روابط برایم جذّاب‌اند. به عشق در نگاه اوّل اعتقادی ندارم و آن را [برای خودم] احمقانه می‌پندارم. از هیچ آدمی منزجر نیستم، حتّا آن‌ها که عمیق‌ترین آسیب‌ها را زده‌اند. در پاره‌ای از مسائل سخت‌گیر و وسواسی‌ام و این ممکن‌است دیگران را برَنجاند. خندیدن و خنداندن، زیباترین تجربه‌های سال‌های زیستنم بوده. اغلب مردم مرا دست‌کم می‌گیرند یا هنوز بچّه می‌پندارند. از شهرت بیزارم، از زندگی لوکس و پرزرق‌وبرق بیزارتر. هیچ جذّابیتی در مال‌وثروتِ بیش‌از‌حد نمی‌بینم. غرایز و امیال درونی‌ام را مهم‌تر از آرزوها و رویاهایم می‌دانم. از مردن می‌ترسم، بااین‌حال مرگ است که مرا به زندگی وصل می‌کند. برخلافِ تصوّر اطرافیانم، زیستِ درونیِ راحتی نداشته‌ام. معتقدم درون مهم‌تر از بیرون است. گاهی آدم‌ها مرا جلف و سطحی می‌دانند. عقل‌گِرایی را بر احساس‌گِرایی ترجیح می‌دهم، امّا شوریدگی و شیدایی هم به‌جای خود. دوست دارم شیدایی و دیوانگیِ منحصربه‌فردی را تجربه کنم. تازگی‌ها به تأثیرِ شگفتِ گفت‌وگو پی برده‌ام. مهارت‌های نرم را بسیار مهم می‌دانم. تنوّع‌طلب‌ام امّا جاه‌طلب و ریسک‌پذیر نه. احتیاط همیشه چاشنی کارهایم بوده، شاید هم ترس. از ۲۰ سالِ اوّلِ زندگی‌ام خوشم نمی‌آید. عجله‌ای برای رسیدن ندارم، آهستگی و پیوستگی را خوش‌تر می‌دارم. حس نمی‌کنم دیر شده‌ و از چیزی یا کسی جا مانده‌ام. با این‌که گاهی در دامش می‌افتم، امّا از مقایسه‌ی آدم با آدم متنفّرم. معمولن خوش‌بین نیستم، امّا واقع‌بین‌ام و معقتد به تلاش‌. مردم مرا بی‌مزّه خطاب می‌کنند، درست پس از خندیدن به حرف‌هایم. بزرگ‌ترین رؤیای زندگی‌ام، شرکت در مسابقه‌ی دوی ماراتن است.
همین! •

©️ با الهام از «اُتوپُرتره | اِدوارد لِو»

اگر وب‌لاگم برات جالب بوده، می‌تونی من رو توی شبکه‌های اجتماعی هم دنبال کنی.
توجه: امنیت این فرم، بالاترین امنیت در منطقه!

کجام؟!

زیر سایه‌تون!

کادو می‌خوای بدی؟

زحمت شد که، آدرس بده میام می‌گیرم!

باهام در ارتباط باش

بازم ای‌میل!

سوال، نقد، نسیه، ناسزا، پیش‌نهاد، نظر، غیبت، خریدارم!